غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...
|
شاهزاده ی زیبا رویم
آمدی بر قبرستان خاطراتم و مغرورانه فریاد زدی
پریزاد قصه هایم رو یافتم
ندانستی که آرزویم خوشبختی توست
دست در دست ملکه ی زیبای محبوبت آرزوی تازه ات
به سوی فرداها می شتابی
مستانه و مغرور و خوشحال
زیباترین آرزوها بدرقه ی راهت محبوبم
از خاطرم تا ابد نخواهی رفت تنها آرزوی محالم...
نظرات شما عزیزان: